رهگذر

یادمون نره همه ما رهگذریم...

رهگذر

یادمون نره همه ما رهگذریم...

فکر رفتن...

  دنیا گذر گاه عبور است، نه جای ماندن؛ و مردم در آن دو دسته اند:  

یکی آن که خود را فروخت و به تباهی کشاند، و دیگری آن که خود را خرید و آزاد کرد. 

 حکمت ۱۳۳ نهج البلاغه

یادمه هفت ساله بودم که بابا بزرگم فوت کردند. تقریبا میشه گفت اولین مرگی بود که توی فامیلمون با اون رو به رو شدم.

با بچه های فامیل دور هم جمع میشدیم و از رفتن به اون دنیا صحبت میکردیم. یکی از بچه ها که بزرگتر از ما بود میگفت بابا بزرگمون درسته جسمش الان زیر خاکه ولی روحش هنوزم زنده هست و پیش ماست و داره ما را میبینه.

 

من تعجب کردم آخه فکر میکردم هر کس بمیره دیگه کاملا مرده و وجودی نداره. همون موقع ها بود که از مرگ می ترسیدم ولی الان که بزرگ شدم و مخصوصا این روزها حس میکنم فکر کردن به مرگ یه جور آرامشه.

 

آدم ها مختلف در مورد مرگ فکر میکنند یکی میترسه، یکی آرزوشه، یکی تا اسم مرگ میاد میگه حرف دیگه ای نبود بزنی حالمون را دوباره بد کردی!!!! یکی ازمرگ فرار میکنه و حاضر نیست باور کنه که یه روزی  رفتنیه...

آدم هرچی بزرگتر میشه غم و اندوهش بیشتر میشه. بچه که بودم وقتی دلم غم داشت  خریدن یه اسباب بازی یا رفتن به پارک شادی دلم را آروم میکرد ولی الان  هیچی آرومم نمیکنه و با هر چی میام خودم را آروم کنم میبینم دارم بی قرارتر میشم. الان تنها درمون دردام شده: فکر کردن به رفتن.

رفتن از این دنیا...

وقتی دلم میگیره از کم بودنای این دنیا و  از آدماش، وقتی غم و اندوه چیزهای بزرگ و کوچیک را می خورم. وقتی به آدمهایی که دوستشون داشتم و الان توی این دنیا نیستن فکر میکنم فقط یه چیز آرومم میکنه واون چیزی نیست جز باور رفتن...

چون وقتی فکر میکنم توی این دنیا فقط یه رهگذر هستم خیلی از مهم هاش برام دیگه مهم نیست.

میبینم که چقدر دارم غم و اندوه بی مورد می خورم و اشتباه میرم جلو.

شنیدم میگن آدم های خوب آرزوی مرگ را دارن و آدمهای بد گریزان از مرگ.

ولی من جز آدمهای خوب نیستم که آرزوم مرگ باشه ولی نمیدونم چرا یه حس خوب دارم برای رفتن. احساس میکنم آدم آروم میشه. درست مثل وقتی که میرم کنار قبور ...

 

فکر میکنم تنها راه درمان غم ها و ناراحتی ها یه چیز هست و اون هم اینه که یادمون نره توی این دنیا رهگذر هستیم و هیچکدوممون موندنی نیستم پس حیفه غم و اندوه کاستی هاش و از دست داده هامون را بخوریم.

این نگاه را داشتن توی زندگی خیلی سخته ولی میشه تمرینش کرد. 

 

خیلی ها فکر میکنند فکر کردن به مرگ یه فکر منفی هست ولی فکر کردن به مرگ؛ درست و شاد زندگی کردن را به آدم یاد میده.

 

در کنارشم برای یک آدم بد، نگاه کردن به اینکه یه روزی رفتنیه کمک میکنه که حداقل از این جا به بعد عمرش را خوب زندگی کنه و خودش را فراموش نکنه میون بدی هاش.

پس یه آدم بد هم میتونه یه دید قشنگ و با معنی به رفتنش داشته باشه...

روش برخورد با دنیا از نگاه امام علی(ع):

پس از یاد خدا و درود! دنیای حرام چونان مار است، که پوستی نرم و زهری کشنده دارد؛ پس، از جاذبه های فریبنده آن روی گردان، زیرا زمان کوتاهی در آن خواهی ماند، و اندوه آن را از سر بیرون کن، زیرا که یقین به جدایی، و دگرگونی حالات آن را داری، و آنگاه که با دنیا خو گرفته ای بیشتر بترس، زیرا که دنیاپرست تا به خوش گذرانی اطمینان کرد، زود او را به تلخ کامی کشاند، و هرگاه که به دنیا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار می گردد.

نظرات 23 + ارسال نظر
راضی دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ

سلووووووووووم..
به !خیلی خوب بود..
جدا پستت چیزاییه که منم خیلی بهش فکر میکنم..
منم4سالم که بود بابابزرگم فوت کرد..خیلی خیلی دوسش داشتم..بعدم جمعه ها بامامانبزرگم میرفتم سرقبرش و قبرشو تمییز میکردم و عکسش و اینارو دستمال میکشیدم..
خاهرم اینا هی میگفتن وقتی گمت میکنیم باید بیاییم قبرستون..!
بچه تر که بودم همیشه تصورمیکردم مردم و دوست داشتم عکس العمل دوروبریامو تو ذهنم تجسم کنم..مثلا بابا و مامانم و..!!!!یا مثلا فلان دوستم که باهام دعوا کرده غصش میشه یا نه!!!!
خیلی وقتا فکرمیکنم هرچی پیش میرم بیشتر گناه میکنم و بیشتر غرق زندگی میشم و خدارو یادم میره پس کاش زودتر بمیرم..دیدی بعضی وقتا اونایی که عمربیشتر میکنن حریص ترن..من اصلا دوست ندارم اینطور بشه..میدونم دست خودمونه..
حرفای امام علی همیشه آدمو اروم میکنه واقعا..این وابسته نشدن به زندگی خیلی مهمه..کاش وابسته نشم تا بعدش شرمنده نشم..
واقعا پستت خوب بود..
فیییییییییلا.

سلوووووووووم راضی جون.
خوش اومدی اولین نفری هستی که این پست را خوندی.
چه خوب که تو هم به این چیزا فکر میکنی منکه هردفعه اومدم با خواهرم در موردش حرف بزنم دعوام کرد
خدا رحمت کنه بابا بزرگت را...
دقیقا منم هر وقت دلم میگیره آرزومه برم سر قبر رفتگانمون ولی نمیبرنم.
انقد دوست داشتم پسر بودم و تنها میرفتم چند ساعتی اونجا میشستم.
الهی بچگیات چه فکرایی می کردی،الهی صد و بیست ساله بشی راضی جون.

منم همین جور میشم بعضی وقت ها انقد از دست خودم کلافه میشم که میگم کاشکی نبودم و بیشتر به بد بودنم ادامه نمیدادم...
درسته. بدترین چیز وابسته شدن به زندگی هست و گم کردن خودمون توی این دنیا. انقد دنیا مهم میشه که خودمون را از یاد میبریم. دنیایی که وقتی به تهش فکر میکنی هیچـــــــی نیست.
ممنون از نظر خوبت.
فییییییلا.

محسن دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ http://eskandari-mohsen.blogfa.com/

سلام
مطلب خوبی بود ممنون سر زدین
موفق باسید
وکفی بالموت واعظا
بهترین واعظ مرگ است
وآموزنده ترین سفر معنوی قبرستان است
موفق باشید

سلام.
ممنون از اینکه وقت گذاشتید خوندین.
خوشحال شدم از حضورتون.
موفق باشید.

Mina سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

Salam azizam.
Miduni ke net nadaram.
Ba gushi umadam nashod kamel nazar bedam.
Poste khubie motmaenan.

dar asrae vaght miam nazar midam,
fehlan.

g

salam azize delam.
khoshaloo kardi umadi refigh jooonam.
montazeram
fehlan.

فاطمه سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ب.ظ http://amtis26.mihanblog.com

سلام گلم
این آدرسشه:jamkaran.info
ممنون عزیزم
انشالله موفق باشی
یامهدی

سلام فاطمه جون
ممنون عزیزم.
موفق باشی.
یا مهدی

باران چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://rainmarvelous-e.mihanblog.com

سلام.ممنون از نظرتون.واقعا خوشحال شدم.بازم تشریف بیارین

سلام باران جون. خواهش میکنم.
روی چشم حتما.

قطعه ی گمشده ای ازپرپرواز پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.yusofefateme.blogfa.com

سلام دوست عزیز وبلاگ خوب وجالبی دارید
ممنون که بهم سرزدید بازم منتظرتونم
یاعلی..

سلام خواهش میکنم.
یا علی...

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ http://amtis26.mihanblog.com


آنکه با زندگی ساخت زندگی را باخت.برنده کیست؟آنکه زندگی را ساخت...
پس نباید با زندگی ساخت، باید زندگی را ساخت...
سلام گلم
منوبااسم بازی باعشق لینک کن
سبزباشی...
یامهدی

چه قشنگ. همینطوره باید زندگی را ساخت...
سلام ممنون فاطمه جون.
یا مهدی...

مینا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ http://nagoftehayemina.blogfa.com

سلام عزیزم...!!!
آخیییییی....چقد قالب وبت قشنگه...!!!
عنوانشم خیلی خوبه...!!ره گذر...!!!
واقعا یادمون نره.همه مون رهگذریم....!!!!
ولی عجب گذری....!!!!
انگار رسوخ میکنیم عوض گذر...!!!
جدی بعضیامون رسوخ میکنیمااااااا....
انگار اصلا خیال رفتن نداریم....!!!!!!!!

اول اینکه خدا پدر بزرگتو بیامرزه و باقی عمر مفید خودت باشه...!!!!
خب مرگ یه واقعیته که خیلیامون باورش نداریم...!!!
دیدی وقتی یکی از نزدیکامون فوت میکنه باور کردنی نیست؟
یادمه یکی از فامیلاون فوت شده بود هرروز و هرشب میگفتم پارسال این موقع این چنین روزی پیشمون بود.
حتی دو سه روز بعد مرگش میگفتم دیروز بود و الان نیست...!!!هی میگفتم چقدر باور کردنی نیست ....!!!

ولی به قول تو وقتی باورش کردیم.وقتی با این واقعیت مکررا روبه رو شدیم دیگه آماده میشیم....!!!

من از وقتی با چندتا مرگ ناگهانی مثه تصادف و این چیزا روبه رو شدم خیلی بیشتر مرگ رو باور کردم...!!!
یه جورایی بعضی از کارایی که نیاز بوده رو انجامش دادم.
یعنی یه جورایی میخوام آماده باشم برای هرلحظه رفتن...!!!!
خدا کنه دیر نشه....میخوام ایشالله زود برم.

پست خیلی خوبی بود....!!
ولی من اصلا نمیتونم اینو قبول کنم که وقتی یه نفر میره حضور فیزیکیش فقط میره....!!!
خیلی برام باورش سخته!
یعنی واقعا روحمون هست؟

حتی وقتی ما خواب میریم روحمون اون مکانی که هستیم رو درک نمیکنه.
یعنی اصلا حتی یکی کنار گوشمونم رد میشه احساسش نمیکنیم.
چطوری با مرگ و رفتن از این دنیا روحمون میمونه؟

سلام عزیز دلــــــــــــــــــم. خوش اومدی...
چه کنیم دیگه خوش سلیقه ایم
رسوخ!!!آره درست میگی بعضیامون رســــــوخ میکنیم یعنی اکثرمون...
خیلی باید به رهگذر بودنمون فکر کنیم تا عادت کنیم با این نگاه به زندگی بپردازیم.
خدا رفتگان شما را هم بیامرزه. چقد خوب گفتی عمر مفید را مینا جون.
خدا کنه از این جا به بعد عمرم مفیدباشه به کمک خود خدا مگرنه...
آره باور کردنی نیست مخصوصا اونایی که ناگهانی از پیشمون میرن واقعا باورش سخته.
منم مثل تو فکر میکنم. مثلا میگم پارسال این موقع ها عزیزمون بود و الان نیست.
آره درسته با هر رفتن نزدیکانمون باور اینکه یه روزی خودمون میریم بیشتر میشه.
مثلا چه کا را کردی؟؟
نزن این حرفا را مینا جون انشالله یه عمر طولانی و با عزت میکنی
نظر شمام خوف بود ممنون وقت گذاشتی خوشحالم کردی.
ولی من فکر میکنم کسی که میره فقط جسمش میره و روحش سر میزنه به اطرافیانش...
تازه پنجشنبه جمعه ها هم میگن که رفتگان سر میزنن به آشناهاشون
چون وقتی خوابیم روحمون رفته یه جای دیگه که وقتی یکی کنار گوشمون رد میشه احساسش نمیکنیم
روحمون اینجا که نمیمونه. جسممون از بین میره ولی روحمون با یک دنیای بزرگتری مواجه میشه نه که از این دنیا کلا بره بیرون بلکه با دنیای بزرگتری روبه رو میشه که این دنیا را هم توی خودش داره.
البته این نظر منه:)
من همیشه فکر میکنم رفتگانمون از ما با خبر هستن

راضی جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://parishanie-man.blogfa.com

سلام..
نیو پست پیلیز !!!!

سلام...
OK
اول شما بذارید بعد ما

علیرضا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ http://aloonak14.blogsky.com

سلام فرزانه خانم.خوب هستید ان شاءالله؟!

ببخشید دیر اومدم!

احساس می کنم خیلی حرف دارم واسه گفتن:)

اول اینکه وبلاگ جدید مبارک.ایشالله که پر خوبی باشه واستون.اگر مشکلی سوالی چیزی هم بود بپرسین شاید بلد بودیم کمکتون کنیم!مثلا همین رنگ جواباتون تو کامنت ها رو می تونین عوض کنین!خلاصه ما درخدمتیم!

قالب وبلاگتون هم بسیار زیباست!منو یاد اون وبلاگ قبلی رفیقتون می ندازه!

اما حرفای پستتون...
خیلی خیلی خوب و عمیق حرفاتون رو می فهمم و درک می کنم.اگه بهم یه پاک کن می دادن و ازم می خواستن فقط یک چیز رو از دنیا پاک کنم بدون شک اون چیز "وابستگی" بود!
شعری که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه:
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ/زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
زادن و مرگ هرکس یا هرچیز!

اما "آرزوی مرگ".چیزی که تا مدت های زیادی ذهنمو به خودش مشغول کرده بود.همیشه به خودم می گفتم مرگ شروع راحت شدن.خلاص شدن از ناراحتی های این دنیا.هر وقت اینجا به بن بست می خوردم فکر مرگ و آرزوی اون آرومم می کرد.این فکر ادامه داشت تا این که چند وقت پیش اتفاقی یه حدیث دیدم از پیامبر که می گفت هیچ وقت آرزوی مرگ نکنید.
خیلی برام حرف جالبی بود.می دونید پیامبر تو اون حدیث کسی رو استثنا نکرده بود.راستش من یادم نمیاد حرفی یا داستانی رو که تو اون کسی از بزرگای دینمون آرزوی مرگ کرده باشه.کسایی که تو زندگیشون گناه نبوده.
به نظر من مرگ واسه هرکسی راحتی نیست.مرگ واسه کسی راحتی و آرامشه که تو این دنیا تا آخرین نفس مبارزه کرده باشه.به یاد مرگ بودن خیلی خوبه.حتی واجبه.اما آرزوی رفتن داشتن نه.اصلا خوب نیست.ما چیز زیادی از سرنوشتمون بعد مرگ نمی دونیم!و ندونستن خودش بزگترین عامل از بین بردن آرامشه.
اخر حرفاتون هم خیلی قشنگ بود.فکر رفتن به زندگی آدم جهت میده.البته فکر درست درباره مرگ.یه دید متعادل و منطقی.

مینا حرفامو قبول داری؟اگه قبول داری از رفتن حرف نزن!
بعد مردن روح از بدن جدا میشه و وارد دنیای برزخ میشه.که البته برزخ همین جاس.آسمون و زمینش همین آسمون و زمین دنیاس.به قول امام علی آدما تا وقتی زنده ان خوابن.تازه وقتی که می میرن بیدار میشن.ادم بیداره که می تونه خوب ببینه و بشنوه نه یه آدم خواب:)

ببخشید زیاد حرف زدم.پستتون بسیاز زیبا و دلنشین بود:)

ســـــــلام آقا علیرضا خان. خیلی خوش اومدید.
ممنون لطف خدا خوبیم.
شما باید خیلی خیلی ببخشید انقد دیر نظرتون را تایید کردم.
شرمنده
سلامت باشید.
حتما مزاحمتون میشیم. اتفاقا کلی سوال دارم من تازه وارد:)
استاد رنگ جواب ها را چطوری باید عوض کنم؟؟
مینا هم داره میاد بلاگ اسکای.
آره قالبش قشنگه! برگ پاییزی درختان هم نشونه ای از رهگذر بودنه
منکه سعادت نداشتم وبلاگ قبلی رفیقم زیاد بیام جوونیام:(
و اما پست:
درسته حرفام را خوب درک کردین فکر کردن به مرگ کمک میکنه با وابستگی هامون غم ها راحت تر کنار بیایم.
شعر قشنگیه یادمو آیه 23 سوره حدید اومد:
«آن گونه باشید که اگر چیزی را از دست دادید، تاسف نخورید و اگر چیزی به شما دادند، شاد نشوید و خدا هیچ گردنکش خودستا را که به نعمت ها مغرور شده است] دوست ندارد .»

خیلی حرفاتون خوب بود مخصوصا جمله پیامبر که گفته اند هیچ وقت آرزوی مرگ نکنید. وقتی خوندم چند لحظه رفتم توی فکر...
آخه جدیدا تا کم میاوردم از خودم و خسته میشدم از بد بودنم میگفتم کاشکی بیشتر نبودم توی این دنیا.( حالا فهمیدم این کارم اشتباه بوده)

آره تازه بزرگان از خدا طلب عمر زیاد میکردن که اعمال صالح بیشتری را انجام دهند و رضایت خدا رابیشتر به دست بیارند.
ولی شنیدید میگن آدم های خوب کمتر از آدمهای بد از مرگ میترسن؟؟

عه الان یادم اومد که میگن بنده های مقرب خدا اونایی هستن که گریه میکنند به خاطر ترس از مرگ!!
پس همه ی آدم ها چه خوب و چه بد از مرگ می ترسند.

حرفاتون درسته آرزوی مرگ نباید داشت و برای آدم آرامش نمیاره ولی فکــــــر کردن به مرگ آرامش میده به آدم.
آدم وقتی به این فکر میکنه که یه روزی رفتنی هست خیلی راحت تر می تونه با غم ها وسختی و دلبستگی هاش کنار بیاد.
فکر کردن به مرگ بهمون راه میده. وقتی هم آدم راه درست را پیدا کنه با آرامش خیال راحت حرکت میکنه در مسیرش.
پس نباید آرزوی مرگ داشت ولی باید همیشه به مرگ فکر کرد.
میناجون ببین آقا علیرضا چی میگن.
الهی قبل از رفتنمون بیدار بشیم. مگرنه بزرگترین حسرت نصیبمون میشه.
حسرت از دست دادن یه عمـــــــــــــر! یه عمری که دیگه قابل برگشت نیست.
نه این چه حرفیه، اتفاقا خیلـــــــی حرفاتون برام خوب بود. ممنون

دختر چادری شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.mohharam-5.blogfa.com

سلام
موفق باشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید ممنون از اومدنتون
راستی اگر با تبادل موافقید وبلاگ را به اسم عنوان لینک کنید و اگه میشه دو وبلاگم را لینک کنید
اینم ادرس
www.kinghejab.blogfa.com

سلام
خیلی ممنون. خواهش میکنم.
روی چشم
باید بیام به اون وبتون.

باران شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:24 ب.ظ http://rainmarvelous-e.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
بازم بابت حضورت ممنونم
منو با نام وبلاگم لینک کن
بهم خبر بده با چه نامی لینکت کنم

سلام باران جان.
ممنون عزیزم.
رو چشم

فائزه یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ

سلام فرزانه جونم..خوبی؟؟!!
من که بابابزرگامو ندیدم..ولی ندیده دوسشون دارم چون همه ازشون تعریف میکنن!!
درمورد مرگ واینام من درعین حال که خیلی ازش میترسم ولی خیلییییییییییی آرزوشو دارم.. بنظرت من چلم؟؟!! راستش یه کم خسته شدم..نمیخوام ناشکری کنم ولی خیلییییییی چیزا مثه قبلنا خوب نیس قشنگ نیس..
بنظرت من کی میمیرم؟؟!! برا خودم خیلی سواله..کاشکی میشد آدم بدونه کی منیمیره..چقد خوب میشدا..ولی حیف که نمیشه..
خب دیگه خیلی حرفیدم..
خدافظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام فائزه جونی خوش اومدی.
خوبم قربونت.
آخی هیچکدوم را ندیدی. خدا رحمتشون کنه.
نفرما شما و چل؟؟؟
نظر آقا علیرضا را بخون رفیق ببین پیامبر گفتند آرزوی مرگ داشتن خوب نیست.
دیگه نبینم آرزوی مرگ داشته باشیا
ما هستیم یتا پاسگاه خانام!!!!
تو هم خسته ای؟؟
اینجور که معلومه اگه پای حرفای دل هرکس بشینیم یه خستگی داره
ایشالله شما عمر120 ساله میکنی!!
فائزه فکر میکنم اگه بدونیم کی میمیریم زیاد جالب نیست
ولی خیلی مفیده ها. فوقش 50 تا 100 ساله دیگه زنده هستیم چیزی نیست رفیق آخرش میریم با یه چشم به زدن...
اگه همیشه فکرمون این باشه که رفتنمون نزدیکه خیلی بهتر میتونیم زندگی کنیم، تازه کمتر از زندگی احساس خستگی میکنیم.
قربونت. شرمنده انقد دیر تایید کردم.
خوشالو کردی.

مینا دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام!!!
آپممممممممممممممم///!!!
باآدرس جدید...!!!

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــلام میناجون.
بــــه چه عجب آپ کردی!!!!!!!
حالا میایم

seyyed سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ق.ظ http://hossein72t.blogfa.com/

سلام مبارک باشه شیرینی کی بخورم
دستتون درد نکنه اقه منو زود خبر کردت

سلام آقا سید خوش اومدت! هر وقت شما بگد.
بوخشت چند روز دیرشد
بیبینت لینکتونم کردم:)

علیرضا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ http://Aloonak14.blogsky.com

درود بر فرزانه خانم گرام!

رنگ جواب کامنتا:
اول این قسمت رو پیدا کنید تو ویرایش نظرات:
.comment .reply { margin: 0 15px 0 10px; text-align: justify; line-height: 1.5em; color: #933; }
بعد اون رقم 933 رو عوضش کنید!
هر رنگی یه کد داره.تو قسمت مطلب جدید با موس برید روی رنگ های مختلف کدشو نشون می ده.یه کد شش رقمیه.مثلا کد رنگ سبز هست 006600.حالا اینو سه رقمیش می کنین و می ذارین جای همون 933.سه رقمی سبز میشه 060.یکی در میون رقما رو می نویسین!
تونستم خوب توضیح بدم آیا؟!

برگ پاییز نشونه زهگذر بودنه.جالبه!

آیه بسیار قشنگی بود.تا حالا نشنیده بودم!شعره دقیقا همین حرفو داره می زنه!!!

بله ترس از مرگ طبیعیه.ذات بشر از رفتن و مردن گریزونه.بنابراین طبیعیه که بترسه.حرف من همون حرف آخر پستتونه که گفتید فکر مرگ می تونه جهت بده به زندگی.لازم نیست ما همه ش تو ترس مردن یا آروزی مرگ باشیم.فقط کافیه که یه دید متعادل و خوب داشته باشیم نسبت بهش و زندگیمون رو بکنیم.
دقیقا فرزانه خانم.خلاصه حرفا میشه همین که گفتین"پس نباید آرزوی مرگ داشت ولی باید همیشه به مرگ فکر کرد."

درود بر شما آقا علیرضا!
ممنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون. آره خوب توضیح دادین دست شما درد نکنه.
فقط هرچی گشتم این قسمتی که گفتید را توی ویرایش نظرات پیدا نتونستم بکنم.
میشه بگید تقریبا کجاست؟ اولشه؟ وسطشه؟ چشام درد گرفت از بس دنبالش گشتم.
زبان انگلیس هم که میبینم مخم جا می هنگه.

برگهای پاییزی هم دیگه آخر عمرشونه و باید از درخت جدا شن. هر وقت میبینم یادم میاد که ما هم فرصتمون خیلی زیاد نیست و روزی به آخر عمرمون میرسیم.

ممنـــــــــــون کاملا حرفاتون درسته.

مینا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ب.ظ http://nagoftehayemina.blogfa.com

سلام.
ببخشید در اومدم.شخمنده!!!
دیه خوبسی؟چه خبر؟دانشگاه رفتی امروز؟

شما عمرت مفیده!!خیالت راحت...!!
دیشب خواب فتانه میدیدم.
حالا دیه باید تورا ول کنم برم با فتانه تون دوست بشم!!!
تو هم بیا با رویا مون دوست شو.سریع میذارتت تو جیبش!!




خب مثلا چکار کردم...!!!
مکثلا گندکاری های که کرده بودم نمخواستم مامانم بفغهمن رو درستش کردم...!!

یه سری نشوته داشتم تو دفترم و اینا که دوست نداشتم کسی بخونه.
تو که خوندی.!!
با خودم مگفتم اگر یهو ناگهانی بمیرم مامانم اینارو میخونه میگه چه دختر دیوونه ای داشتم...خداش بیامرزه.
خوب شد مرد!!!بخاطر همین اونا رو حذفش کردم...!!!
بعد یه سری اس ام اس هامو حذف کردم...!!!

به منصوره گفتم منو ببخشه.اگه فکر مکنه مغرورم ...بخدا نیستم و ...فک مکنه که من محلش نمذارم.
گفتمش نه اینطور ی نیست. و از دلش دراوردم تقریبا


خلاصه یکی هم وصیت نامه نوشتیم با اجازه تون!!
یه تیکه شو بگم دلت خش بشه:
نوشتم که عینکم و موبایلم که انقد دوسش داری باشه مال تو...!!!
عروسکام و کتابمم باشه مال تو...!!!
اون قلبه که تو اتاقم وصله وسط یکی عکسه منتقل کنی تو اتاق خودت.
بنویسی توش,, تورا من چشم در راهم...!!!

وبلاگمم سندش مزنم به نام تو.ولی قرار شده دختر خواهرم اداره اش کنه!!!

خلاصه بعد مرگم بد هیاهویی مشه سر اموال من.
حواست باشه حق ناحقی نشه...!!
دیروز داشتم به مامانم مگفتم منکه انقد معتاد چایی هستم.
فردا روزی که بمیرم همش تو قبر سردردم.نمیتونم به اعمال پس دادن برسم.
گفتم هرورز بیایت یکی چایی برام بریزت بذارت رو قبرم و برت...!!!بی برو برگشت گفت خفه شو بیشعور

جدی اینکارا حتمن بکن.من بدون چایی میمیرم!!

یعنی روحمون یه جای دیگه ست.خودمون یه جای دیگه؟


بلاه علیرضا حرفاتو قبول دارم.
ولی یادمه دوم دبستان بودم یکی از هم کلاسیام هشم یمگفت اگه تو جوونی بمیرم میریم بهشت...!!!
بعد همینطوری ذهنیت من به این مونده که زود بمیرم.جوونی بمیرم...!!!
جدای از اون هم من کلا هیچ چیزی رو تو این دنیا دوست ندارم که بهش دل ببندم و بخوام بمونم...!!!
همینطور ی عادی دارم زندگی میکنم.
فایده ای نداره.بودن یا رفتنم!!!

اگه عمر مفید نباشه بهتره که بریم..!

سلام عزیزم دشمنت شخمنده باشه!!!
سلومتی خوبسم تو خوبسی؟؟ نه بابا نرفتم امتحان داشتیم که

اگه دیگه شما بگی حاجی مینا عمر ما مفیده!! کاشکی روز حساب رسی تو اعمال من را حساب میکردی. مستقیم مرفتم بهشت!!
یادمو آقا جواهری اومد چقد گفت بد رارندگی کنید مستقیم میرین بهشت
مینا داداش من و تو گواهی نامه بگیریم آمار تصادفات میزنه بالاااااااا ها.

خواب عفت دیدی! آره بیا با عفت دوست شو نکنه دس از سر ما بکشی بری و راحت شم از دستت

نوشته هات را حذفش کردی!!!! چطوری حذفش کردی؟؟؟؟؟؟
باسا بینم چه اسی تو گوشیت بوده که حذفش کردی؟

عه چه خوب از دل منصوره در آوردی!! خوشحال شدم.
حالا دیگه نوبت دل منه:))

جدی موبایلت باشه برا من؟؟؟؟
ایووووول عاشق موبیلتم( هر چند پکیده)
حالا کی بنه هه آقا عزرائیل بیاد سراغت؟؟
قلبه هم خوبه پسنده و کتاباتم خوبه!!
مینا النگوتم بنویس که بدن به من دوسش دارممم. باشه؟؟؟؟
میدونی خو بیشتر از اینا گردنت حق دارم.
عینکتم بده به ریحانه من شماره چشام خوبه.

دیگه بسه شوخــــــــــــــــِی
مامانت خوب گفتن. منم بگم؟؟؟

نه دیگه حاجی خودمون همون روحمونه دیگه!!! فقط زمان برزخ جسممون تو زمینه و قیامت بهمون بر میگرده!!!!!!!!!

چون میگن آدم وقتی تو جوونیش بمیره گناه کمتر کرده.
ولی معلوم نیست که، یکی توی جوونیش میمیره ولی اگه آدم بدی باشه از بهشت خبری نیست. در مقابلشم یکی ممکنه تو سن زیاد بمیره و بره بهشت.
تو هم حاجی مینا از این حرفا نزن و تو سرت بیرون کن. انشالله یه عمر 120 ساله مفید میکنی و روز به روز به رضایت خدا نزدیکتر از روز پیش میشی و بد میگی خداروشکر که عمرم طولانی بود و تونستم بهتر از اینی که هستم بشم.

اینکه خیلی خوبه که چیزی را توی این دنیا نداری که بهش دل ببندی برای موندن.اتفاقا جای تو هست توی این دنیا بمونی و با فایده زندگی کنی.
اوناایکه دلبستگی های زیادی دارند، دارن بی فایده زندگی می کنند.
موندن توی این دنیا که انگیزه دنیایی فقط نمی خواد حاجی من.

تازه حاجی اونایی که انگیزه دنیایی دارن هدف اصلی زندگی توی این دنیا را از یاد میبرن.
نمیگم انگیزه دنیایی بدهست ولی برای بعضی آدمها به ضررشون هست و غافلشون میکنه.

مفیده. انشالله مفید ترم میشه.

علیرضا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:26 ب.ظ http://Aloonak14.blogsky.com

سلام.
میشه خط 21 ام تقریبا!اولش این جوری شروع میشه! comment.replay
اگه پیدا نکردین کد نظرتون رو برام بفرستین براتون بگم کجاس!

سلام آقا علیرضا
ممنون خیلی لطف کردید.
انشالله پیدا میکنیم:) که انقد به شما زحمت ندیم.
تشکر

seyyed پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ http://hossein72t.blogfa.com/

بازم سلام فرزانه خانم
خوش به حالتون که مرگ براتون آرامشه کلا آدما خوب ایرو هستن من که هروقت اسم مرگ میاد میترسم کلا آدمای بد از مرگ مترسن دلیل ترسمم اینه که این همه بدی کردم اون دنیا بدبختم

ســــــــــــلام خدمت شما
آقا سید منم مثل شما از مردنم میترسم به خاطر بدی هام.
فکـــــــــــر کردن به مرگ برام آرامشه چون:
زمانی که حسابی دلم از دنیا میگیره و غصه ی کاستی هاش را می خورم وقتی به این فکر میکنم که این دنیا موندگار نیست بهم آرامش میده.

تازه وقتایی که مثلا بعضی آدم ها بهم بدی میکنند یا دلم میاد کینه بگیره ازشون تا به این فکر میکنم که دنیایی نیست و همه رفتنی هستیم خیلی راحت میتونم از همه چی بگذرم برای همینه که میگم فکر کردن به مرگ برای آدم آرامش میاره.
وقتی خودمون را یه رفتنی توی دنیا فرض کنیم خیلی آسوده تر می تونیم زندگی کنیم.
زمانی هم که خودمون را توی این دنیا گم میکنیم و دل میبندیم بهش همه ی آرامش و آسایش زندگی ازمون گرفته میشه. کافیه فکر کنیم که رفتنی هستیم میفهمیم چقد از تلاش هامون و غصه خوردنامون بیبهودگی هست.

راضی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ب.ظ

سلووووووم..خوبسسسسسسی مکارمک؟!!!!!مینا گفت اینطور بگمت..
مینا داشتم کامنتت میخوندم یاد خودم افتادم!!!منم زیاد از این وصیتا میکنم تو خونه..!!که اگه مردم مثلا کتابام و اینا به فلانی برسه و اینا..
میبینم که اصلا توجه نکردی فرزانه جون که چیشی گفتم؟!!گفتم نیو پست پیلیز...!!آندرستند؟!!!!

سلوووووووووم راضی جون.
مکارمک کیه سلطون خان؟؟؟؟
دس بردار راضی این مینا حالا حسابش میرسم که اسم من را درست ببره. تو دیگه چرا میگی مکارمک؟؟؟
مینا راضیه با شماست.
تو و مینا بعضی کاراتون مثل همه.
آندرستند.
رو آی( رو چشم)
یه کم اینروزا سرمون شلوغ بود راضی خانام.

ر.س جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ب.ظ

سلووووم..
چاکر فرزانه خانووووووووووم..
من چ کنم..این مینا اغفالم کرد گفت بگمت مکارمک خیلی دوست داری اینجور صدات بزنن!!!
هان بعضی کارای مینا شبیه منه..بس کی حسوده!!!یرزک خو خلاقیت نداره از خودش!!بعضی کارای من وتو هم شبیهه..مثل همین بیخیالی و اینا..
اوکی..یور ولکام مای دییر!!!!
بچه این شکلکاش خو خیلی خششه..چیچیه بلاگفا شکلکاش برا هزاره پنجم قبل از میلاده!!!!!





از این خععععععلی خوشم اومده:هههه..!!
الان مگی چقه این بیکاره هی شروور مگه!!
فیییییلا..

سلووووووووووووووم.
ما بیشتررررررررر.

مینا گفت خیلی دوست دارم بهم بگن مکارمک؟؟ دارم برا حاجی بی بی مینا
نه جون ما نگو.

جدیدا رفتی تو کار زبان ما دییر

آره این شکلک ها را گذاشتن تو بچه بیای سرگرم بشی باهاشون حال کنی
راضیه این شکلک جفت مینا نیست؟؟؟

فییییییلا.

[ بدون نام ] شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام!!!
میبینم که شما و راضیه خانوم چشم منو دور دیدت!!!

راضیه منش بیه تو ام؟آدم قحطی هستی مثلا؟
فرزانه این شکلک شبیه منه؟
مخوای شکلکای تورو شرح بدم؟

آخخخخخخخخخ دوباره فضای عارفانه و عاشقانه ایجاد شد!
نه تو اعمالت 20هه!!
منکه آبروم مره پیش خداوند و پیغمبرو ...

تو و فتانه شاید!ولی من که نه...!!!
من فقط کافیه برم تو آهنگ!تو دیگه رانندگی یادم میره!

بابا نوشته ها رو سوزوندم!
اس ام اس هم اکثرش اس ام اس های مگکلانه یخودمون بوده!!!یعنی درواقعا اس ام اس های منو تو بوده...!!!

اصن تو به من شک داری./.
قهر قهر قهر قهر قهر..

دل تو خو بره بمیره!!!
فرزانه من واقعا مغرورم؟آخه چرا میگن اینا؟

خفه !موبایل من پوکیده هه؟
موبایل نوکیا ان 73 اصـــــــــــــــــــــــــــــــــــــل !!!!
دیه بد صحبت نکیا درمرود گوشی منااااااا

النگوم؟میدونی الان مثقال طلا چند شده؟
النگوما خو اولا در نمیاد تو دستم.بعدشم اینکه باید آغامون(راسیه) باید برداره بفروشه خرج کف و دفن من کنه!!!!
این ر یحانه فرزندمونم خو بالاخره بی سرپرست مشه باید بال و پرشا بگیری...!!!
عینکم خو به دردش نمخوره!!!حالا شاید اموال غیر منقول خودما بزنم به نامش!



اوهوم....!!!ولی کلا من این موضوع رو نمفهمم!!!

باشه بیرونش میکنم...!!!
ولی حالا به حرف گربهس یاه بارون نمیاد.
خدا هم قرار نیست منو زود ببره.من میدونم!!
نیمدونم چرا انقد خدا لج من مبره!!!مثه تو که با من لجبازی مکنی خدا هم همیطره!
آدم تا فیها خالدون میسوزه...!!!
خدا خو نباید لج باز باشه اه!


ولی حرفاتون درست بود.خانوم روانکاو!!!
فرزانه میزنمتا.نگو حاجی .کتک خو نمخوای؟

ســــــــــــــــــــــــــــــــــلام حاجی بی بی مینا جون خودم. سهیل جون.

خشتم باشه شبیه راضی خانوم باشی.
آره مینا همین جوری می خندی. خیلی وقته مخاسم بگم شبیه توهه. جفت تو که مخندی.
نه یه بار شرح دادی بسونه. هر چی شکلک خار بود گفتی منم
فتانه خانم هم الان اینجا هستن اوشونم مگن دلشون برا مینا تنگ شده
سوزوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب میدادی به من مینا چرا سوزوندی؟؟

اس ام اس های ما خو نکته انحرافی توش نبوده.
نه بابا ما و شک.
قهر کن کیف داره
دل ما خیلی وقته مرده:(((

نه مغرور نیستی. فقط بعضی وقتکا بی توجه هستی به آدم های اطرافت ممکنه حس کنن مغروری. مگرنه حاجی ما مغرور نیست.

پس النگوتم به من نمیدی
موبیلتم پس نخواستمممم.

مینا چطور بیرون کردی که باز میگی خدا به حرفم گوش نمیکنه و لج بازی میکنه؟؟؟؟؟؟
اینا نگوووووووووو. عمر 120 ساله باسی بکنی عزیز کده.
فرزانه و لجبازی؟؟؟؟ دست بردار این بصلا به من نمچسبه.

عه از کجا مدونی به روانکاوی علاقه مندم؟؟!!!
باشه حاجی مینا دیگه نمیگم حاجی

از این به بعد اسم خود را یاد داشت کنید مگرنه مدیر محترم وب پاسخ به نظرتون نمیدن:)

فرزاد جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام فرزانه یتا سوال این میمونک چی چی هه

سلام فرزاد جونی
میمونک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه تو هم مثل خاله مینات حاجی فیروز را میمونک میبینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد